بدیش اینه هنوزم روزی یه بار به اکسم فکر میکنم
خودشم نمیدونه چقدر دلم میخواست آدم بود و الان با خودش میبودم
ولی خب اینم سرنوشته
الانم نمیدونم کیه تو بغلش
الانم که من رابطم پابلیک شده و عمم یهو زنگ میزنه تبریک گفتن
یواش یواش خبرش به اونم میرسه
از اونجایی که پارتنرم دوست تقریبا صمیمیش بوده و
منم میخواست حتما یه ترکشی میندازه
چون آدم کله خری بود
اون طوری که فکر کنید دل تنگ نمیشم فقط یکم یهو یاد یه خاطره میوفتم لبخند میزنم یادم میره چقدر اذیتم کرد
من پیشش زندانی بودم
وقتایی که پیشش نبودم ناراحت بودم بهم خوش نمیگذشت
چون احساس میکردم از زندان مرخصی گرفتم
غم میگرفت منو وقتی به اسارتم زمانی که فقط ۱۹ سالم بود فکر میکردم
بد تر از اون این بود که انگار دهنم بسته بود پیشش
نمیتونستم از حقم دفاع کن
میون حرفم بگم که تازه از حموم اومدم بوی گل میدم
میگفتم خیلی آدم بی شخصیتی بود
اولش تلاش میکرد مثل آدم حسابیا رفتار کنه ( یاد ناصر خاکزاد افتادم)
همش یاد یه چیزی میوفتم بعد رشته کلام از دستم خارج میشه
ناخونامو درست کردم خیلی قشنگه
بی شخصیت بود بعد یه مدت نشون میداد بی احترامی میکرد
مشکل روانی داشت دست خودش نبود
به مامانم شو داشت که نکنه منو پر کنه
از مامانم دور کرده بود منو حتی نمیخواست یه ساعت پیش مامانم باشم
آخرین بار بعد از کات بعد ۱۰ روز زنگ زد گفت
من خیلی رفتم فکر کردم
فکر کردم که چیکار کنیم و رفتم پیش روانشناس و فیلان
" من در موردش شنیده بودم که کلا میره پیش روان پزشک و قرص میخوره "
بعدش گفت بهم که روانشناسی گفته که کلا این پروسه آشنایی نباید طولانی بشه
و باید عقد کنیم
حالا ما کلا نمیدونم ۳ ماه بود با هم بودیم
تو ۳ ماهم ۱۰ بار میخواستیم تموم کنیم
منم هیچی نگفتم گفتم من از تو میترسم
بعد خندید گفت چرا عزیزم و ازین حرفا
ولی من میترسیدم ازش
واقعا میترسیدم
بعدش گفت که خب حالا من دلم برات تنگ شده میام دنبالت منم خونه بودم صدا رو اسپیکر
به اکسم گفته بودم خونه تنها یعنی پرسید مامانت هست گفتم نه تنهام مامان پیاده رویه
مامانمم خونه بود با صدای پایین هی میگفت بگو نه تمومه بگو نه
منم نگفتم نه
چون میترسیدم
اگه بخواین راستش رو بدونین شاید منم نمیخواستم تموم بشه با اینکه خودم رفتم خودم گفتم تموم و
خودم رفتم وسایلمو از خونش جمع کردم
ولی خب اون اولین نفر من بود
بوسش کرده بودم
بغلش کرده بودم
وابسته شده بودن
انگار من نمیتونستم بگم نه
انگار نمیخواستم ناراحتش کنم
هیچ وقت
واقعا هیچ وقت
آخر مکالممون بهش گفتم اوکی من خونم اونم گفت میام الان میرم حموم و میام الان
الان که میگم یکم بغض کردم
بعدش مامانم دعوا کرد و گفت من زنگ میزنم به بابات که اون بهت بگه
بابام باهام حرف زد که ولش کن بگو نه آدم به درد نخوریه
بعدش به مامانم گفتم خودش زنگ بزنه من نمیتونم
اینطوری شد که مامانم زنگ زد اونم اولش خییلی با احترام جواب داد که سلام اسم "مامانم + خانم " ولی بعدش مامانم گفت تو این ۱۰ روز همه چی برای ما تموم شده و الان دیگه بابامم اجازه نمیده
بهش گفت هرچی همه بدت رو گفتن ما گفتیم پشتت هستیم ولی الان دیگه ما هم نیستیم و
اونم چی بگه خوبه ؟
گفت اوکی خدافظ
بعدش به من پیام داد
عزیزم مامانت چی میگه
منم گفتن مامان بابام اجازه نمیدن و خلاصه تموم
تو اون ده روز بعد کات خودش نبود ولی مامانش پیگیر بود به مامانم زنگ میزد
ولی بعد این مکالمه دیگه مامانشم ناراحت شد زنگ نزد
واسه فوت پسر عموم اکسم به بابام پیام داده بود که کاری اگه داری در خدمتم
و برای مراسمش از طرف خودش تاج گل فرستاده بود
الان از فوت پسر عموم فکر کنم بگذره دو ماه
گفتم که پارتنرم دوستش بوده و
من اکسمو فالو ندارم ولی اون داره
یواشکی رفتم از گوشی پارتنرم تو پیح اکس دیدم چندتا پست از خودشو سگشو اینا گذاشته که تو همش بوم نقاشی من هست
دلم میخواست اینا رو بگم
الان من سین رو خیلی دوست دارم عزیزه برام
فقط اولین آدمو سخته فراموش کنم
واقعا دلم نمیخواد غلط نوشتاری داشته باشم حال ندارم
هیچ وقت حسرت آدم ها رو نخور. به جز پدر و مادر برای هر آدمی میشه جایگزین پیدا کرد
جمله سنگین بود بده شیییشش
بده سیش پ
عیبی نداره عزیزم غمت میگذره ایشالله
فقط نمیدونم چرادوباره وانگارزودواردیه رابطه دیگه شدی
خوب تنهایی چه اشکالی داشت؟یه مدت خودت میموندی وخودت.به آرامش میرسیدی
مرسی ازت عزیزم
بوس بهت
چون هر دوی اینا به نوعی خواستگار بودن
و از مواردی بودن که خیلی جایگاه اجتماعی خوبی داشتن
چون اولین نفرم اکسم بوده ممکنه هیچوقت یادم نره
ولی در کل بعد ۵ ماه وارد این یکی رابطه شدم با وجود اینکه برای هر دختری تو دانشگاه و اجتماع پیش میاد پیشنهاد رابطه داشته باشه